کد مطلب:60808 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:279

اخلاق و سیاست در قرون وسطی















در تاریخ اندیشه سیاسی غرب ، قرون وسطی كه بیش از ده قرن را در خود جای می دهد ، حائز اهمیت است. چرا كه آغاز آن مصادف است با انحطاط اخلاقی و بحران معنوی ناشی از تعارض دین و سیاست یا كلیسا و حكومت ، و پایان آن زمانی است كه ماكیاولی در عرصه تاریخ اندیشه ظهور نموده و بنیان اندیشه و اخلاق سیاسی را دگرگون ساخت. ویژگی عمده این دوران هژمونی كلیسا و تكریم بیش از حد قدرت بر مبنای تعالیم مسیحیت و نظرات ارسطو می باشد.[1] .

در حقیقت در این دوره همه چیز متأثر از كلیسا و آموزه های مسیحیت بود. و قدرت سیاسی در دست اسقف ها و كلیساها قرار داشت و آنها خود را صاحب اختیار تام می دانستند و مدعی اعمال سلطه بر دولت بودند. در واقع دولت آلت اجرای مقاصد مذهبی بود. لذا دو پدیده اخلاق و سیاست آن چنان در هم آمیخته شدند كه قابل تفكیك نبودند. عمده ترین متفكر این دوران «آگوستین» است كه بر این باور است كه دستگاه حكومت تا مادامی مشروعیت دارد كه منافع و اهداف اخلاقی افراد یك جامعه را تأمین كند و مردم صاحب حكومت عدل باشند.[2] .

از میان دیگر چهره های اخلاقی تفكر سیاسی قرون وسطی «توماس آكویناس» است كه در اثر معروف به «كتاب خداشناسی» مباحثی راجع به سیاست و اخلاق و مسائل اجتماعی مطرح نموده است. وی نیز به اهمیت نقش اخلاق در زندگی سیاسی پی برده و توصیه هایی را بیان می دارد.









    1. گائتانوموسكا وگاستون بوتو ، پیشین ، ص86.
    2. كارل یاسپرس ، «آگوستین» ، ترجمه محمد حسن لطفی ، تهران ، انتشارات خوارزمی ، 1372 ، ص15.